" شاهمراد مشتاق وطن دوست " معروف به شامی کرمانشاهی درسال 1296 شمسی در شهر کرمانشاه ، از پدری بنام خدامراد و مادری بنام فانوس متولد شد. در سن چهار سالگی در پی ابتلا به بیماری آبله نابینا گردید. شامی در همان دوران خردسالی آغوش گرم مادر را از دست میدهد و در سن دوازدهسالگی رنج یتیمی را میپذیرد و سایهی پدر از سراو کم میشود. خانوادهی عمویش او را پیش خود میبرند و بعد او را به منزل «حاج امانالله معتضدی» میفرستند.
معتضدی از خیّرین کرمانشاه است و خانواده او چند مورد وقف به جا گذاشته اند. این مرد از شامی مراقبت میکند تا شامی بزرگ میشود. در آن روزگار رادیو و تلویزیون در کار نبوده است و مردم برای سپری شدن شبهای بلند زمستان هر شب در خانهی کسی جمع میشدند و با خواندن شعر و قصههای عامیانه خود را مشغول میکردند. شامی نابینا در سالهای نوجوانی با حمایت بزرگان شهر کرمانشاه مانند مرحوم «شمس العلما» و «آقا شمس الدین آل آقا» توانست در مجالس آنها با شاهکارهای خیام و سعدی و حافظ آشنا شود. در کوچه و بازار که خواندن اشعار شاعران محلی رسم بود، ظرایفی در ذهن او نشست و این تجربه ها طبع سرشار او را به غلیان آورد و شروع به سرودن اشعاری با مضامین غالباً اجتماعی نمود.
و خود میگوید: « در آن زمان شعر کسانی چون (الماس خان کندولهای) ، (غلامرضا لُر) و (سید صالح ماهیدشتی) رونق بسیاری داشت. من هم خیلی از شنیدن شعرهای آن بزرگان لذت میبردم. کمکم این طور شده بودم که با شنیدن مصراعی از شعرهای آنان سرذوق میآمدم و مصراع دیگر را میگفتم و در نهایت حس کردم که میتوانم شعربگویم » .
شامی به مدد حافظهی قوی خود توانست کار سرودن را ادامه دهد. یک چند به پیلهوری میپردازد ، از مرز قصرشیرین اجناسی را به کرمانشاه میآورده و اینگونه اسباب ارتزاق خویش را فراهم میکرده است و با این کارها هیچگاه دست طلب به طرف کسان درازنکرده است.
شامی از متن مردم است و حرفهای آنان را میسراید. شامی گاهی در وزنهای عروضی هم کار کرده است ولی شعرهایی که از او در یادها ماندهاند بیشتر از وزن دههجایی کُردی پیروی میکنند.
او در شعرهایش کمتر به رنگآمیزی و تخیلپردازی مشغول است. او چند منظومهی بلند دارد که مردم این دیار هنوز با آنها زندگی میکنند. یکی از آنان منظومهی «کرانشینی» است.
شامی با همهی گرفتاریهایش از اجتماع و اوضاع زمانه بیخبر نبوده است گواه این سخن شعرهای اجتماعی او و حتی پرسش و پاسخی منظوم است که با مبارزین جبهه ملی دارد.
مرحوم استاد « هه ژار » محقق برجستهی کُرد، در مقدمهی کتاب «چه پکه گول» میگوید: « اگر شامی اهل این دیار نبود، اگر اینقدر بیکس و رنجیده نبود، اگر بهرهی کوچکی از بینایی میداشت و هزاران اگر دیگر. . . اما به عقیدهی من، تنها شعری که دربارهی «اجارهنشینی» از او به به جای مانده است ـ شعری که بیانگر اقبال سیاهبختان و زندگی تلخ بیسروسامانهای نا امید و پریشان خاطراست ـ بهترین گواه برای اثبات هنرمندی و شاعر بودن شامی است » .
کمکم سن او بالا میرود و مردم هم کمتر سراغ او را میگیرند. بیماری او را آزار میدهد و در این زمان ناجوانمردی به بهانهی چاپ، چند شعر او را میگیرد و به اسم خود چاپ میکند و شامی درمانده هم آن شعرها را به طور کامل به یاد ندارد تا . . .
مجموعه اشعار شامی نخستین بار به همت آقای ماجد مردوخ روحانی گردآوری شد، چاپ اول آن تحت عنوان « چه پکه گول » توسط انتشارات «سروش» در سال 1363 به زیر چاپ می رود اما دریغا ، خبر میرسد که شامی دارفانی را وداع گفته است . . . .
شامی بی سواد با چشمانی نابینا در سرودن اشعار کُردی کلهُری تا جایی پیش رفت که او را بنیانگزار سبک ساده در اشعار محلی کرمانشاه می دانند که مبتنی بر منطبق کردن زبان عامیانه با زبان شعری است و شعر او بی آنکه اغلاط عامیانه را درخود مجال ورود بدهد کاملاً به ساختار این سبک وفادار است .
شعار شامی مملو از صنایع بدیعی است:
جناس تام : " تا دم مردن دما دم دم له دیدار تو دم/ تا بزانی دل اسیر چاه ترک چون بیژنه "
جناس زاید : " لوره عطا دیم کُر یارو عطار/ له بان مال گرد خستونه وی خوار "
تشبیه مطلق: " نعلبکی چون گور قاشق وینة لش / هر لشی له ناو گوری درازکش "
مراعات نظیر : " سینی وت : قوری یه ی نانجیمه/ مرحوم گورای شابابی دیمه "
اشعار شامی از نظر قواعد دستور زبان نیز در خور تحسین است و مسائل ظریف صرفی و نحوی در اشعار او به وفور به چشم می خورد.
اگر بخواهیم از محبوبیت او در غرب کشور حرفی بزنیم همین بس که مجموعه شعر او در سال 1369 با تیراژ 20 هزار جلد تجدید چاپ شده است.
روحش شاد و یادش گرامی